حد از دیدگاه لغت و اصطلاح

نویسنده : احمدرضا داودی
منبع : راسخون


معنای لغوی حد

در لغت نامه دهخدا در این معانی به کار رفته است :«دفع (منتهی الارب اقوب الموارد). منع باز داشتن از کاری (تاج المصادر بیهقی.منتهی الارب اقوب الموارد). تیز کردن، چنانکه کار را با سوهان و سنگ و جز آن. (از منتهی الارب) تمیز کردن چیزی از چیزی: جدا کردن چیزی را از چیزی. پدید کردن (از منتهی الارب). کنار چیزی پدید کردن. (تاج المصادر بیهقی و زوزنی و منتهی الارب). تعریف کردن (اصطلاح منطقی). خشم گرفتن بر( از منتهی الارب و اقرب الموارد.) تیز کردن بر کسی (تاج المصادر بیهقی) حد بر کسی براندن. (تاج المصادر بیهقی). حد زدن (منتهی الارب و اقرب الموارد) جامه سوک پوشیدن زن در سوک شوی. جامه سوک پوشیدن زن بعد از وفات زوج. (از منتهی الارب). تیز گردیدن. (منتهی الارب. اقرب الموارد) تیزی. تندی . برندگی. (آنندراج). حد .حائل میان دو چیز (منتهی الارب). حاجز بین دوشی. فاصل میان دو چیز. الفصل بینک و بینه. (تعریفات جرجانی). نهایت هر چیز. منتهای هر چیز. (منتهی الارب). کران. کرانه. (ترجمان عادل بن علی منسوب بجرجانی) کناره. کناره (مهذب الاسماء). غایت. جانب . سوی . طرف. (آنندراج). سمت. زی. جهت . ضلع جنبه . دلاوری (منتهی الارب). تیزی شراب. سورت شرای. (منتهی الاب) سبکی مردم از غضب. (منتهی الاب ).جاه. (مهذب الاسماء) گناه. ذنب که حد دارد. اصبت حد ای ذنبا (از منتهی الارب) تیز نای کارد و شمشیر (مهذب الاسماء) .حکم شرعی. (اصطلاح فقهی) ج، حدود (منتهی الاب ).. اندازه . مقدار . قدر. طور. شوبوب . (اقرب الموارد.).»
در فرهنگ فارسی معین این معانی ذکر گردیده است: «1ـ اندازه ها. از اندازه خود در گذشتن، پا از گلیم خود درازتر کردن 2ـ سوی ها، کرانه ها، مرزها، سامان ها 3ـ آیین ها . روش ها، کنار و گوشه ها. آیین ها و روش ها.»
در فرهنگ فشرده سخن این معانی آمده است:«1ـ آنچه در حیطه اختیار، توانایی، و قوای شخصی فرد قرار دارد: شما باید حد خودتان را بدانید و در این جور کارها دخالت نکنید. 2ـ اندازه؛ مقدار (معمول یا مورد پذیرش»3ـ اندازه. دامنه یا شرایطی که چیزی یا کسی را محدود یا مقید میسازد: روزنامهها نباید در بیان مطالب از حدی که قانون مشخص کرده فراتر بروند 4ـ مرز یا کناره یک زمین یا سرزمین 5ـ (فقه) مجازات شرعی تعیین شدهای که در قبال ارتکاب جرم اجرا میشود 6ـ (ریاضی) مقداری که وقتی متغیر به اندازه کافی به آن نزدیک شود، تابع به قدر دل خواه به آن مقدار نزدیک شود 7ـ (منطق) تعریف شیء به وسیله صفات ذاتی آن به صورتی که شامل افراد آن نوع باشد و غیر آن را از تعریف خارج سازد. 8ـ (قد.) آخرین درجه و میزان چیزی؛ نهایت هر چیز 9ـ (قد) سرزمین؛ زمین.10 ـ (اِمصـ) (قد.) تیزی و برندگی»
در ترجمه المنجد این چنین آمده است: «حدّ و حَدَد: باز داشتن، دفع کردن، حد زدن، اندازه کردن، کناره چیزی را نمایان کردن، تمیز دادن چیزی از چیزی، حرام کردن. حَدَّ اللهُ ذلک عَنّا: منع و رفع کرد خدا این را از ما. حَدَدتُ عَلَیهِ حَدّاً: خشم گرفتم بر او . اَحَدَّ عَلَیه: بر او سوگواری نمود، لباس سیاه پوشید. حَدَّتِ المَراَهُ حَدّاَ و حِداداً و اَحَدَّت: جامه و لباس سیاه پوشید زن بعد وفات شوهر. حَدَّ الشیء: تمیز داد آن چیز را. حَدَّ السَّکینَ: تیز کرد کارد را به سنگ یا سوهان»
و در کتاب المفردات به این شرح آمده است: «الحَدُّ العاجزُ بَینَ الشیئَین الذی یَمنَعُ اختلاط احدِ هَما بالاخَر، یُقَالُ حَددتُ کذا جَعَلتُ لَه حدَّا یُمَیَّزُ و حُّد الدار ما تَتَمَیزُ به عن غیرها و حَدُّ الشیء الوَصفُ المحیطُ بمعنا المَمیِّزُ له عن غیره، و حد الزنا و الخمر سمی به لکونه مانعا لمتعاطیه عن معاوده مثله و مانعا لغیره ان سیلک مسلکه و قال الله تعالی: (و تلک حدود الله و مَن یَتَعَدّ َحدودَ الله.)
در مجمع البحرين تحقیق زیبایی صورت پذیرفته است:"حدد: قوله تعالى: يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏[58/ 5] أي يحاربون الله و رسوله و يعادونهما أن يتجاوزوهما، و قيل يجانبون الله و رسوله، أي يكونون في حد و الله و رسوله في حد قوله حَادَّ اللَّهَ‏.
و في الحديث" إن الله جعل لكل شي‏ء حدا و جعل على من تعدى الحد حدا"أي عذابا، و ذلك كحد القاذف و الزاني، و سمي حدا لمنعه من المعاودة، و أصله مصدر. و فيه‏" إقامة الحد أنفع في الأرض من المطر أربعين صباحا".
و الحدود الشرعية عبارة عن الأحكام الشرعية مثل حد الغائط كذا و حد الوضوء كذا و حد الصلاة كذا، قوله ع" للصلاة أربعة آلاف حد".
و قد حصرها الشهيد الأول (ره) في رسالته الفرضية و النفلية بما يبلغ العدد المذكور، فمن أراد ذلك وقف عليه. و منه‏" أقمتم حدوده"أي أحكامه و شرائعه و" يضرب الحدود بين يدي الإمام"أي يقيمها. و الحد: الذنب، و منه" أصبت حدا"أي ذنبا يوجب الحد. و يحد لي حدا: أي يعين لي شيئا و يبينه لي. و حد السيف و غيره من باب ضرب و المحادة المعاداة، و منه‏" إن قوما حادونا لما صدقنا"أي عادونا و خالفونا. و" الحاد" اسم محمد ص في توراة موسى ع لأنه يحاد من حاد دينه قريبا كان أو بعيدا و في الحديث" لا يزال الإنسان في حد الطائف ما فعل كذا"يعني ثوابه ثواب الطائف فيما فعل.و في حديث وصفه تعالى" منفي عنه الأقطار مبعد عنه الحدود"أي لا يوصف بحد يتميز به عن غيره.
و في كلامهم ع" هو الخالق للأشياء لا لحاجة، فإذا كان لا لحاجة استحال الحد، لأنه إذا نسب إليه الحد فقد ثبت احتياجه إليه تعالى الله عن ذلك علوا كبيرا".
و الحد: الحاجز بين الشيئين. و منه" حد عرفات" و هو من المأزمين إلى أقصى الموقف.
و جمع الحد حدود. و منه" حدود الأيمان و يجمعها الشهادتان و الإقرار بما جاء به النبي ص من عند الله عز و جل و صلاة الخمس و الزكاة و صوم شهر رمضان و حج البيت و الولاية"
و الحداد: ترك الزينة. و منه الحديث" الحداد للمرأة المتوفى عنها زوجها".
و منه حدت المرأة على زوجها تحد حدادا بالكسر، فهي حاد بغير هاء: إذا حزنت عليه و لبست ثياب الحزن و تركت الزينة، و كذا أحدت إحدادا فهي محد و محدة، و أنكر الأصمعي الثلاثي و اقتصر على الرباعي.
و في الحديث" ليس لأحد أن يحد أكثر من ثلاثة أيام إلا المرأة على زوجها حتى يقضى عدتها".
و الحدة: ما يعترى الإنسان من النزق و الغضب، يقال حد يحد حدا: إذا غضب.
و في حديث سعد بن عبد الله عن أبي عبد الله ع قال و قد ذكر عنده رجل من أصحابنا و فيه حدة، فقال:" إن الله تعالى في وقت ما ذرأهم أمر أصحاب اليمين و ائتمرهم أن يدخلوا النار فدخلوها فأصابهم وهجها فالحدة من ذلك الوهج، و أمر أصحاب الشمال و هم مخالفونا أن يدخلوا النار فلم يفعلوا فمن ذلك لهم سمت وقار".
و عن الباقر ع و قد سئل‏ما بال المؤمن أحد شي‏ء؟ فقال: لأن عز القرآن في قلبه و محض الإيمان في صدره، و هو عبد مطيع لله و لرسوله مصدق".
و ربما كانت حدته على ما خالف المشروع و لم يمتثل أمر الشارع لا مطلقا.

کاربرد واژه حد در قرآن کریم

واژه «حد» در سر تا سر قرآن به صورت جمع بکار برده شده است و در آیه های زیر به کار رفته:
بقرة : 229 الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ .
بقرة : 230 فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُون.َ
توبة : 97 الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.
طلاق : 1 يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ البقرة : 187 أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.
نساء : 13 تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم.ُ
المجادلة : 4 فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ.
النساء : 14 وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ
در هیچ کدام از آیه های بالا «حد» به معنای عقوبت نیست بلکه به معنای احکام الهی و اوامر و نواهی الهی می باشد. در تفسیر نمونه درباره واژه «حد» این توضیح آمده:« در اين آيه و آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد، تعبير لطيفى درباره قوانين الهى به چشم مى‏خورد و آن تعبير به" حد" و" مرز" است. و به اين ترتيب معصيت و مخالفت با اين قوانين تجاوز از حد و مرز محسوب مى‏گردد. در حقيقت در ميان كارهايى كه انسان انجام مى‏دهد يك سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد كه ورود در آن فوق العاده خطرناك است. قوانين و احكام الهى اين مناطق را مشخص مى‏كند و بسان علائمى است كه در اين گونه مناطق قرار مى‏دهند و لذا در آيه 187 از سوره بقره مى‏بينيم كه حتى از نزديك شدن به اين مرزها نهى شده است. "تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها" زيرا نزديكى به اين مرزها انسان را بر لب پرتگاه قرار مى‏دهد و نيز در روايات وارده از طرق اهل بيت ع مى‏خوانيم كه از موارد شبهه‏ناك نهى فرموده‏اند و گفته‏اند:" اين كار در حكم نزديك شدن به مرز است و چه بسا با يك غفلت انسانى كه به مرز نزديك شده گام در آن طرف بگذارد و گرفتار هلاكت و نابودى شود. »
مرحوم علامه طباطبایی نیز به این نکته اشاره می فرمایند: "كلمه حد به معناى ديوار و حائل بين دو چيز است، حائلى كه از اختلاط آن دو به يكديگر جلوگيرى كند و تمايز بين آن دو را حفظ كند، مانند حد خانه و بستان و منظور از حدود خدا در اين جا احكام ارث و فرائض و سهام معين شده است كه خداى تعالى در اين دو آيه با ذكر ثواب بر اطاعت خدا و رسول در رعايت آن حدود و تهديد به عذاب خالد و خوار كننده در برابر نافرمانى خدا و تجاوز از آن حدود امر آن را بزرگ داشته است."

کاربرد واژه حد در اخبار

واژه حد در اخبار به معنای متفاوت به کار رفته است در کتاب الحدود و التعزیرات به این معانی اشاره شده است: "الاول: فی معنا اللغوی اعنی المنفع و الفصل بین الشیئن. الثانی: فی مطلق العقوبه.الثالت: فی العقوبه غیر المعینه ای التعزیر. الخامس: و قد استعمل افظ الحد فی بعض الخبار فی موجب الحد، اعنی الزفا و السرقه و نحوهما."

معنی الحد فی اصطلاح:

قال المحقق، رحمه الله فی شرایع الاسلام : «کل ماله عقوبه مقدره سیمی حدا و ما لیس کذالک، یسمی تعزیرا.»
گرچه این تعریف به صورت مختصر و موجز آمده اما دو اشکال به آن وارد است. «الف ـ ان الحد و التعزیر اسمان لنفس العقوبه لا لمافیه العقوبه.
ب ـ ان التعریفه للحد غیر مطرد، اذ کل من القصاص و الدیات عقوبه مقدره و لیساجدو و کذلک الکافرات.»
و قال الشهید الثانی رحمه الله فی مسالک الأفهام: « الحدود جمع حد . و هو لغه للمنع ... و شرعا: عقوبه خاصه تتعلق بایلام البدن بواسطه تلبس المکلف بمعیته خاصه عین الشارع کمیتها فی جمیع افراده.»
صاحب جواهر نیز در ابتدای کتاب الحدود و التعزیرات می نویسد: «الحدود و التعزیرات جمع حدو تعزیر است و این دو لغت همانطور که در کتاب مسالک و غیر مسالک آمده به معنی منع و تادیب است. در کتاب مسالک آمده : «حد شرعی از این واژه است چون راهی است برای جلوگیری مردم از انجام معصیت به دلیل ترس از وقوع معصیت و «حد» و حیث از شرع عقوبت خاصی است که تعلق می گیرد به دردی که به بدن وارد می شود به دلیل ارتکاب شخص مکلف معصیت خاصی که شارع کمیت آن در جمیع افرادش معین کرده است.{ و تعزیر} عقوبت و اهانتی است که شرع برای آن تقدیری مشخص ننموده است.» مانند این تعریف در کتاب التقیح و الریاض نیز آمده با این تفاوت که در این دو کتاب قید« الغیه» در مورد آخر {یعنی تعزیر} نیامده است.» صاحب جواهر پس از تعریف حد و تعزیر از دیدگاه شهید ثانی می نویسد: قد تلقاه بالقبول الشیخ محمد حسن نجفی رحمه الله) اما در جواهر به این نکته تصریح نشده و نظر صاحب جواهر در مورد اینکه کدام تعریف را می پذیرد مشخص نیست.
در مورد اصلاح «حد» و «تعزیر» در بسیاری از کتب فقها توضیحی داده نشده است. از کتب اهل سنت للکافی که از امام احمد حنبل است که زمان تولدش به 541 هجری قمری و وفاتش به 620 بر می گردد او این اصطلاح را تعریف نمی کند و از کتب شیعه الخلاف که مولف آن شیخ طوسی که در سال 385 متولد شده و در سال 460 هجری قمری نیز وفات یافته است هیچ توضیحی در این باره نیامده و همچنین در للمذهب البارع فی شرح المختصر النافع از علامه حلی این توضیح محدوده آمده است. «الحدفی اللغه: المنفع و التقدیر و فی الشرع: عقوبه مقدره علی فعل م لا یجوز شرعا و مالین له مقدر سیمی تعزیراً."
در کتاب مختر الفقه الاسلامی «حد» اینگونه تعریف شده : هو عقوبه مقدره شرعاً فی معصیه لا جل حق الله تعالی.
1- قرآن کریم.
2- دهخدا ،علی اکبر : لغت نامه ، تهران، چاپ سیروس، انتشارات فردا، 1335 شمسی، ج 18،ص 378.
3- معین، محمد: فرهنگ فارسی، چاپ نوزدهم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1381، ج1، ص 1342.
4ـ فرهنگ فشرده سخن، به سرپرستی دکتر حسن انوری، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1382، ج1، ص 844..
5- فرهنگ بزرگ جامع نوین (عربی بفارسی) (ترجمه المنجد لویس معلوف با اضافات)، مترجم احمدسیاح، چاپ نوزدهم، تهران، انتشارات اسلام، 1377، ج1، ص 326.
6- الراغب اصفهانی، القاسم ابن الحسین بن محمد: المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، دفتر نشر
الکتاب، 144ه.ق. ص 109.
7- مجمع البحرین ،ج3،ص33.
8- تفسير نمونه، ج‏2، ص:172.
9- ترجمه تفسیرالميزان، ج‏4، ص: 337 .
10- اردبیلی، سید عبد الکریم موسوی:فقه الحدود و التعزیرات ، چاپ دوم،قم، موسسه النشر لجامعه للمفید،1728 هـ ق،ج1، ص 11- 9.
11- حلی، جمال الدین احمد بن محمد فهد: المذهب البارع، قم، موسسه نشر اسلامی، 1413 هـ ق.
12- التویجری، محمد بن ابراهیم بن عبدالله: مختصر الفقه الاسلامی، ریاض، بیت الاافکار الدولیه، بی تا فقه اهل سنت.